توی ذهنت خدا رو چطوری تصور میکنی؟!
ماهی که آسمون زندگیت رو روشن کرده؟!
ستاره ای که گاهی با چشمک زدن آسمون زندگیت رو روشن میکنه؟!
یا شاخه گلی که با بوی خوشش زندگیت رو خوشبو کرده؟!
همه ی آدم ها خدا رو در ذهنشون متفاوت حس میکنند...
ولی خدا همه ی آدم ها رو یک طور میدونه...
خدا همه ی بنده هاش رو طوری نگاه میکنه که هیچ کس نمیفهمه...
طوری صدا میکنه که هیچکس نمیشنوه...
اگه روحت متعلق به خدا باشه میتونی حس کنی...
آره...میتونی نوازش و حس خدا رو بدون هیچ تشریفاتی که بنده هاش برای رسیدن بهش گذاشتند بفهمی...
میتونی اینقدر آروم به خدا بگی دوستش داری که هیچ کس نفهمه جز خودش....
آخ که چه لذتی داره حس کنی بغل دستیت خداست...
همسایه دیوار به دیوار دلت خداست...
گاهی توپ زندگی ات رو که می افته اون طرف دیوار برات می اندازه این طرف...
من بر خلاف همه حس میکنم خدا فقط تو آسمونهاست...
ولی آسمون من با دیگران فرق داره...
آسمون من، دلمه...همیشه هم آفتابی نیست...
گاهی ابری میشه...گاهی رعد و برق میزنه...و گاهی هم ........؛
اما همین برام مهمه و بس که خدا منو دوست داره!
خدایا جونم!خدای نازم!
همیشه بغل دستیم باش...همسایه دلم باش...آسمونم باش...تک عشقم باش...
منم قول میدم بنده ات باشم...قول میدم سعی کنم هوای دلمو داشته باشم...
تو یارم باش وپناهم باش...جایگزین همه نداشته هام باش...