
هر شب من و دل که نور نابش برسد
عیسای مسیح ، هم رکابش برسد
من سیصد و سیزده نفر خواهم شد
تا یک نفره به انقلابش برسد
معمولا میگن که امروز روز عاشق هاست؛ دوست داشتنها و عشق ورزیدن به عزیزترین کس...
اما......
من فقط عاشق خدا هستم....
خدایی که زمانی گمش میکنم و باز پیداش میکنم؛
خدایی که گناه میکنم و به خودش و خودم خیانت کردم،اما جوابمو با خوبی میده و همیشه منتظره تا برگردم و ببخشه و با مهربونیهاش منو شرمنده خودش میکنه!و بعضی موقعها هم منو گستاخ و پرتوقع!
خدایی که جونم دستشه و هر موقعی بخواد منو پیش خودش میبره!
خدایی که عاشقشم چون واقعا تکه و نظیر نداره و همه چیزش و صفتاش بهم کمک میکنه که تا بهتر بشناسمش....
خدایی که با حضورش در قلبم،بهم آرامش میبخشه و خیلی آرومم میکنه....
خدایی که چند ساله تو تنهاییهام و در همه وقت همه کسم بوده و همه دار و ندارم....که باهاش خوشبخت شدم و ثروتمند.....
خدایی که چند ساله منو تنها نگذاشته و همیشه حرفامو گوش کرده و تو هق هق گریه هام منو تسکین داده و آرومم کرد،که گویی دارم تو بغلش گریه میکنم.....من در کنارشم و داره اشکامو پاک میکنه و همش بهم میگه:
"بیخیالشون،اینا بدن....من که دوست دارم و باهاتم؛.....دیگه گریهاتو بس کن....تو هم میای پیشم......تو رو هم میارم پیش خودم......"
خدایا!
من از اون موقع تا به حال همش سعی کردم که کار خوب کنم تا برای اولین بار که دیدمت،شرمنده نگاهت نشم و سرمو پایین نندازم.....
خداجونم!
من تو رو از همه بیشتر دوست دارم و عاشقتم.....تو چی؟
تو هم منو دوست داری؟...........نکنه دیگه دوسم نداری که منو پیش خودت نمی بری؟!!!!!!!!!!!!!!!
هنوزم سر حرفتی و دوستم داری ؟
چند تا؟
الهی رضاً برضاک و تسلیماً لامرک
این آخرین جملاتیه که امام حسین(ع)در قتلگاه به زبان آوردند ......
و آیا می شود روزی با این دیدگاه زندگی کنم ؟
آیا روزی می رسد که تسلیم امر خدا شوم و دل از دنیا برکنم ؟
خداوندا! تشنه رسیدن به توام اما آنچنان در بیابان دنیا سراب وسوسه زیاد است که جز خودم چیزی را نمیبینم .
خدوندا! به بیکرانی و لا یزالیت شاکرم .
به آنچه روزیم کردی و من شکر نکردم شاکرم.
به آنچه رسانده ای و من قدر می دانم و شکوه و عظمتت را جلوه ای در آن می بینم شاکرم .
((خداوندا بیشتر از همیشه دوستت دارم))
خداوندا
دنیای آشفته ی درونم را که تنها از نگاه تو پیداست ، با لالایی مهربان خود ، آرام کن!!!!!!!!!!!
تا وجود داشتن و بودن را به زیبایی احساس کنم . . .
تو آیا دیده ای وقتی كه بعد از قهر و بدعهدی
به هنگامی كه برسجاده اش با قامت شرمی، به یك قدقامت زیبا؛تو می آیی...
به تكبیری تو را همچون عزیز بی گناهی راه خواهد داد.
ومیپوشاند او اسرار غیبت را،واز یاد تو هم بدعهدی ات راپاك خواهد كرد...
جواب آن سلام آخرت را برتو خواهد داد.
وبا یك نقطه در سجده...
تو گویا بازهم در اول خطی...!
هر شب من و دل که نور نابش برسد
عیسای مسیح ، هم رکابش برسد
من سیصد و سیزده نفر خواهم شد
تا یک نفره به انقلابش برسد
بزرگیش را ... سکوتش را ... عظمتش را ...
اُبهتش را ... تنهاییش را ...
حکمتش را ... صبرش را ... و ... و ...
بودنش عادتیست ، مثل نفس کشیدن !
خدا را میگویم
وقتی تنهای تنها میشی...تنها او هست...كه دستت رو میگیره و
اشكاتو پاك میكنه...
آرومت میكنه...
و بهت میگه میدونم كه جز من كسیو نداری...
و باز هم شرمنده اش می شوی...
خداجونم.......خیلی دوست دارم دلم برات پرمی زنه معبودم...
توی ذهنت خدا رو چطوری تصور میکنی؟!
ماهی که آسمون زندگیت رو روشن کرده؟!
ستاره ای که گاهی با چشمک زدن آسمون زندگیت رو روشن میکنه؟!
یا شاخه گلی که با بوی خوشش زندگیت رو خوشبو کرده؟!
همه ی آدم ها خدا رو در ذهنشون متفاوت حس میکنند...
ولی خدا همه ی آدم ها رو یک طور میدونه...
خدا همه ی بنده هاش رو طوری نگاه میکنه که هیچ کس نمیفهمه...
طوری صدا میکنه که هیچکس نمیشنوه...
اگه روحت متعلق به خدا باشه میتونی حس کنی...
آره...میتونی نوازش و حس خدا رو بدون هیچ تشریفاتی که بنده هاش برای رسیدن بهش گذاشتند بفهمی...
میتونی اینقدر آروم به خدا بگی دوستش داری که هیچ کس نفهمه جز خودش....
آخ که چه لذتی داره حس کنی بغل دستیت خداست...
همسایه دیوار به دیوار دلت خداست...
گاهی توپ زندگی ات رو که می افته اون طرف دیوار برات می اندازه این طرف...
من بر خلاف همه حس میکنم خدا فقط تو آسمونهاست...
ولی آسمون من با دیگران فرق داره...
آسمون من، دلمه...همیشه هم آفتابی نیست...
گاهی ابری میشه...گاهی رعد و برق میزنه...و گاهی هم ........؛
اما همین برام مهمه و بس که خدا منو دوست داره!
خدایا جونم!خدای نازم!
همیشه بغل دستیم باش...همسایه دلم باش...آسمونم باش...تک عشقم باش...
منم قول میدم بنده ات باشم...قول میدم سعی کنم هوای دلمو داشته باشم...
تو یارم باش وپناهم باش...جایگزین همه نداشته هام باش...
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
کوی دل با کاروان کربلا دارد حسین
ازحریم کعبه جدش به اشک شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم
بیش از این ها حرمت کوی منی دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک وآه عالمی هم درقفا دارد حسین
بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت ودیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ور نه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران پروانه گان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سربه قاچ زین نهاداین راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سرکند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت وآزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشکست وخون
دل تماشا کن چه رنگین سینه ما دارد حسین
ساز عشقست وبه دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندر این گوشه عزای بی ریا دارد حسین
(شهریار)